ده سال قبل از طوفان نوح عاشقت می شدم
و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
و من کم می آوردم و تسلیم می شدم
یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت
و سی هزار سال به ستایش تنت
و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم
هیچ چیز نگو
که می خواهم تمام نا نوشته هایم را
یکجا در جانت بریزم
بدون کم و کاست.
شعر کوتاه...برچسب : آندره مارول,بیوگرافی آندره مارول,اشعار آندره مارول, نویسنده : mrobaiia بازدید : 877