از رفتنت یک عمر باید بگذرد تا سر
_ گرمم کند دنیا به چیزی از شما بهتر
تردید دارم چشم هایم از چه دلتنگند
از رفتنت یا از سفرهایی که دست آخر
دیوار می بندند بین خاطرات ما
دیوار یک دیو است اما کور اما کر
دارند دارم می زنند از دوری ات اصلاً
ساعات تنها بودن شب های شهریور
ممتد شده دیگر خیالی از تو راحت نیست
هی می زنم از بیقراری پرسه در دفتر
پر می گشایم آسمان گم می شود در من ...
شعر کوتاه...برچسب : نویسنده : mrobaiia بازدید : 266