همین که خواستم از آخرین قفس بپرم
رسید نامۀ سنگت چه ناگهان به پرم
هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی
هنوز منتظر نامه های سنگ ترم
بهار آمد ماندم پرنده ها رفتند
پرنده ها که بیایند راهی سفرم
بلا همیشه که بد نیست، راستی دیدی
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدم
منم که می گذری یا تویی که می گذرم
شعر کوتاه...برچسب : نویسنده : mrobaiia بازدید : 232