زهرا جهانی

ساخت وبلاگ

ملاقات دیگری مرد

این حفره که آویزانم از آن

چشم روح سرگردانی است که از جنازه برخاسته

نگاه، این دلو لغزان بر سر چاه را

چگونه به آسمان، بیندازم

که سنگینی سقوط

خفاشان را نپرانَد؟

آی انسان!

انسانِ معاصر!

با ادای ابر

مقابل خورشید، بایستی، زیبا شوی، کاش

نمی‌دمد دیگر دهان دیدارها

چقدر تاریکی را بیرون بدهی از تن؟

چقدر دست، بر گردن خورشید بگذاری و بسوزی؟

شعر کوتاه...
ما را در سایت شعر کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrobaiia بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 17:36