دلم جز عشق معبودی ندارد
که هستی غیر از این سودی ندارد
محبت گر نباشد ملک هستی
نمودی دارد و بودی ندارد
ز بینایی چه دیده ست آنکه در چشم
نگاه حسرت آلودی ندارد
ز صحرای عدم تا شهر هستی
جهان جز عشق مقصودی ندارد
نشد چشمی تر از سوز دل من
دریغا کآتشم دودی ندارد
شدم در دوستی بدنام و شادم
که آن سودا جز این سودی ندارد
شعر کوتاه...برچسب : نویسنده : mrobaiia بازدید : 214